‏نمایش پست‌ها با برچسب آساره‌شمار. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب آساره‌شمار. نمایش همه پست‌ها

۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

آساره‌شمار روایت شب‌های بی‌قراری عشق و مبارزه

 

رمان آساره‌شمار را یکی از دوستانم برایم فرستاد بدون آنکه بداند من نویسنده، شهر و بعضی از شخصیت‌های آن را می‌شناسم. با خواندن صفحه نخست رمان، هزاران کیلومتر دورتر و پس از چهل و چهار سال ناگهان به دهه‌ی شصت در ایران بازگشتم. این رمان روایت شب‌های بی‌قراری عشق و مبارزه نسل ماست.

شخصیت پردازی رضا معینی در این رمان شگفت‌انگیز است. به‌عنوان کسی که هم شهر را به‌خوبی می‌شناسد، هم روابط و مناسبات آن را درک می‌کند و هم دهه ۶۰ را تجربه کرده، این رمان روایتی منحصر به‌فرد روزگار شب‌مانند سال‌های اول دهه‌ی شصت است. داستان آن می‌تواند در هر شهر دیگر ایران در آن تاریخ اتفاق افتاده باشد. آن زمان که در همه‌ی شهرها سرکوب بی‌رحمانه در جریان بود و موسیقی و عشق و زندگی شاد ممنوع بودند. شخصیت‌هایی که همه زندگی را دوست داشتند اما هر لحظه منتظر مرگ، اعدام یا کشته شدن در زندان و زیر بمب‌ها و موشک‌های هواپیماهای عراقی بودند. سینا راوی می‌نویسد: "در شهر، جز نبودِ دوستان و سیاه‌پوشی مردم، چیز دیگری نمی‌دیدم." او پس از زندان، به شهر بازگشته بود. «سال‌های شر» آغاز شده بودند!

من برخلاف رضا، در آن سال‌ها از شهر خارج شدم؛ سرباز بودم و سپس خیلی راحت از کشور خارج شدم. تا پیش از این زمان هم شاید به آن سال‌ها فکر نمی‌کردم. اما روایتی که رضا از آن دوران ارائه می‌دهد همان است که من نمی‌خواستم بشنوم!

ما که در آن سال‌ها سوسیالیسم را دنبال می‌کردیم، می‌دانیم که واقعیت آن‌گونه که تصور می‌کردیم نبود. ما انسان‌ها را با خط و گروه از هم جدا می‌کردیم. در این داستان، سینا، حامد، هواداران فدایی، محمد زندانی مجاهد، حسین، پاسدار و بسیجی، مریم تواب، و مینا، زندانی سابق، سرگرد برادر افسر شهربانی اعدام شده در روزهای نخست انقلاب، و اختر زنی که روسپی‌اش می‌خوانند!  بدون هیچ قضاوتی به صحنه می‌آیند تا به ما بگویند که جهان سیاه و سفید نیست؛ رنگ‌هایی دیگری در پیچیدگی‌های زندگی هستند و رنگ‌هایی زیباتری که ما نمی‌دیدیم.

رمان به‌ شکلی موفق، انسان‌ها را بدون قضاوت و همسان نشان ‌می‌دهد. هیچ‌کدام از شخصیت‌ها قهرمان نیستند، اما درعین‌حال، هرکدام قهرمان زندگی خود هستند. با دیگران تفاوت دارند، برخی هواداران یک سازمان سیاسی هستند به حال خود رها شده‌اند، اما می‌خواهند مبارزه کنند. برخی تنها می‌خواهند زندگی کنند. گروه کمی‌هم برای نجات جان یک انسان و آن‌ هم یک پناهنده‌ی افغان، در برابر باورهای خود می‌ایستند.

 سینا بر سر دوست پاسدارش نهیب می‌زند که « من هم برای همه‌ی کشته‌های جبهه متاسفم و سوگوارم، بسیاری از آن‌ها برای رفتن و جنگیدن داوطلب شده‌اند، اما من و محمد (باقی) داوطلب زندان و شکنجه نشدیم! ایرج ماسوری و مانیا صفاری داوطلب اعدام نشدند!» نگاه راوی به جنگ‌ها و تاریخ لرستان هم بسیار جالب است. از حنگ ایران و عراق به دوران سالارالدوله می‌رود و می‌گویید « آن زمان هم همین مردم را به قتلگاه می‌بردند، مگر در رقابت با شاهزاده دیگر و برای مالیات بیشتر گرفتن بازهم به عراق حمله نکردند؟  و بعد هم یک بار در دفاع از مشروطیت و یکبار هم علیه آن ....»

 یکی از نقاط قوت این رمان حضور با نام شخصیت‌های واقعی است. بسیاری با اسم خود حضور دارند و بعضی دیگررا نویسنده نامی داده است اما همه را می‌توان شناخت. انسان‌های که ما با آن‌ها زندگی کرده‌ایم. نویسنده از بسیاری از اعدام شدگان شهر نام برده است و در برابر آن‌ها از اوباش حزب‌اللهی و یا به گفته نویسنده «فالانژ» که در کشتن و رعب و وحشت درآن سال‌ها دخیل بودند. 

بخشی از این رمان، سرنوشت افغان‌هاست. روزهای سختی که افغان‌ها در کشور ما می‌گذراندند. بی‌شک، جمهوری اسلامی مسئول اصلی این وضعیت است، اما ما نیز در آن نقش داشته‌ایم. راوی اصلی در آساره‌شمار در میان مبارزمخفی ، گرفتاری‌های خانواده و خودش می‌پرسد : چرا باید برای منافع  گروه خود، دیگرستیزی کنیم؟ چرا انسان نباشیم و انسانی نیندیشیم؟

نویسنده که خود نیز در میان هم‌وطنان و هم‌شهری‌هایش غریب است رفتار بد با هم‌استانی‌هایی را روایت می کند که از ده به شهر آمده بودند.

من اولین بار است که رمانی می‌خوانم که حوادث آن در شهرم اتفاق افتاده‌اند. بخش‌هایی از تاریخ ایران و لرستان را و به ویژه حضور موسیقی در سال‌هایی که «کمانچه پنهان زنید که تعزیز می‌کنند»  و یادواره‌‌هایی از استاد‌های بزرگ موسیقی پیرولی کریمی و علیرضا حسین‌خانی و فرج علیپور را در نخستین رمان شهر خرم‌آباد می خوانیم. 

چ. چنگ‌آیی



۲۸ آذر ۱۴۰۳

رمان آساره‌شمار؛ یک انقلاب، ده‌ها زندگی بی‌قرار

آیدا قجر  - ایران‌وایر

تصور کنید به سا‌ل‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ بازگشته‌ایم، این‌بار در شهر «خرم‌آباد» استان «لرستان»؛ جامعه ملتهب است، فالانژها در شهر قدرت خیابانی را هم به دست گرفته‌اند. هم‌زمان، نوجوان‌ها و جوان‌هایی هستند که زیست شبانه دارند و بر در و دیوار اعلامیه علیه جمهوری اسلامی می‌چسبانند. حکومت آن‌ها را حبس و شکنجه می‌کند، حزب‌اللهی‌ها هم آن‌ها را در خیابان می‌زنند و می‌کشند و به هیچ‌کجا پاسخ‌گو نیستند. اما در میان همین فالانژها، در میان همین حزب‌اللهی‌ها، افرادی را در طول رمان پیدا می‌کنید که به رسم ماندگار از روزگار پیش از انقلاب، در لحظه‌های بحرانی به یاری مبارزان جوان می‌آیند؛ برادری‌هایی که حالا یک انقلاب، آن‌ها را رویاروی هم قرار داده است. 

در چنین التهابی، باوجود حکومتی که با اصل زندگی مقابله می‌کند، عشق چه جایگاهی دارد؟ موسیقی چطور؟ فرهنگ‌های بومی چگونه برای حفظ اصالت خود مقاومت کردند؟ 

رضا معینی در توصیف آن فضا می‌گوید: «شرایطی است که انسان‌ها را می‌گیرند و می‌کشند و نیرویی که در قدرت است، هرچه می‌تواند انجام می‌دهد. آنچه روایت این کتاب [آساره‌شمار] است، نشان دادن این بی‌عدالتی، این زیست ناعادلانه تحمیل شده بر جامعه و پایداری در مقابل آن است.» 

اخترشماری آن‌هایی که به قدرت حاکمه تمکین نکردند  

عنوان کتاب رضا معینی آساره‌شمار، برگرفته از شعری با همین عنوان از «حمید ایزدپناه» شاعر، نویسنده و تاریخ‌پژوه اهل لرستان است. 

شعری که در آن می‌سراید: «آساره‌شمار شو بی‌خاو و قرارم، پاییز گرته بختم و گم کرده بهارم.» که به فارسی می‌شود: «اخترشمار شب‌های بی‌خواب و قرارم، بخت‌ام چون پاییز و گم‌کرده بهارم.»

رضا معینی در توضیح عنوان کتاب  می‌گوید: «آساره‌شمار واژ‌ه‌ای است که در لرستان برای کسانی به کار می‌رود که شب از اضطراب و نگرانی نمی‌توانند بخوابند، بی‌قرار و بی‌خوابند و ستاره‌ها را می‌شمارند تا ستاره‌ها کم شوند و روز بدمد. شخصیت‌های رمان آساره‌شمار کسانی هستند که در گذشته به آساره‌شماری تمکین نکرده‌اند.»

آساره‌شمار، روایتی متفاوت از آمیختگی مبارزه و زندگی را در قالب رمان ارائه می‌دهد. 

تینوش نظم‌جو، مدیر انتشارات ناکجا در پاسخ به چرایی انتشار این رمان می‌گوید:  «روایت‌های سال ۱۳۵۷، روایت‌های مهمی هستند. مهم است که این روایت‌ها مکتوب شوند؛ رمان‌‌هایی مثل رمان رضا معینی که بتواند از نگاه‌های متفاوت نشان دهد که سال ۵۷ چه اتفاقی افتاد. این موجی که راه افتاده که به نظر من بدون فکر کافی فقط می‌گوید ۵۷ بد است، نمی‌توان به تاریخ نگاه کرد. برای آنکه نگاه‌مان بی‌طرف باشد، باید روایت‌های مختلف را بخوانیم. کار ما قضاوت نیست، بلکه باید گذشته را بفهمیم و درک کنیم؛ باید بفهمیم سال ۵۷ چه اتفاقی افتاد.»‌

رضا معینی نیز تامل در گذشته را یکی از راه‌حل‌های مشکلات امروز می‌داند: 

«ما به شکل سرسری از گذشته رد شده‌ایم و بر آن تامل نکرده‌ایم. برای همین است که امروز هم همان را تکرار می‌کنیم. برای تغییر، به ژرف‌نگری در جامعه نمی‌پردازیم و فکر می‌کنیم تاریخ می‌تواند مشکلات ما را حل کند، نیروی سیاسی و غیرسیاسی می‌گوید که تاریخ روایت پیروزی ما است و ما پیروز خواهیم شد؛ اما این سپردن به یک فکر واهی است که نقش زمینی ندارد. برای همین نمی‌توانیم به تاریخ خودمان و چرایی شکست‌ها و عقب‌ماندگی در جامعه فکر کنیم.»‌

این پژوهشگر حقوق‌بشر ادامه می‌دهد: «در واقع تاریخ را آن‌طور که خود می‌خواهیم می‌گوییم. فکر نمی‌کنم که یک روایت، روایت درستی باشد. [...] من فکر می‌کنم این انقلاب با رهبری که به‌وجود آورد، شکست خورده بود.» 

تینوش نظم‌جو، ناشر آساره‌شمار، در همین‌ رابطه می‌گوید: «یکی از آسیب‌های جامعه ما، نسبت به نگاه‌مان به گذشته است. ما ایرانی‌ها همیشه این مشکل را داشته‌ایم. امروز خیلی‌ از ما به هخامنشیان و تاریخ ۲۵۰۰ ساله می‌نازیم. درحالی‌که ۱۲۰ سال پیش اصلا نمی‌دانستیم کوروش کیست؟ ما گذشته خود را یا درست بلد نیستیم، یا نمی‌خواهیم سراغ آن برویم، دوست داریم چیزی را در ذهن‌مان به وجود بیاوریم که خودمان می‌خواهیم و نه آنچه واقعیت است.»‌

مینا و افغان‌ها؛ دیگری‌ستیزی جاری در استبداد 

کتاب آساره‌شمار، نام دیگری هم دارد؛ «مینا و افغان‌ها» که روایت مواجهه جامعه با مهاجران افغانستانی در همان سال‌های نخست پس از انقلاب است؛ مواجهه‌ای توام با دیگری‌ستیزی‌. و البته «مینا» عشقی است که در میانه آرمان‌های مبارزاتی جریان دارد. عشق اما فقط منحصر به مینا نیست، مادربزرگ، مریم و اختر زنان دیگر این رمان هستند که بنا به ضرورت شرایط، عاشق می‌شدند، شکست می‌خوردند و بی‌پروایی می‌کردند. 

در سال‌های اخیر، فضای افغانستانی‌ستیزی در دل جامعه ایران با حمایت و تشویق جمهوری اسلامی شدت یافته است، به‌‌طوری‌ که در شبکه‌های اجتماعی، از قشر روشنفکر تا روزنامه‌نگار و کنشگر مدنی هم علیه افغانستانی‌ها و مهاجران در ایران می‌نویسند. اگرچه بسیاری که تجربه جنگ ایران‌وعراق را دارند و در دل ایران به‌دلیل هشت سال جنگ بین شهرهای ایران مهاجرت کرده‌اند نیز، بارها از جو دیگری‌ستیزی علیه خود نوشته و گفته‌اند. 

در آساره‌شمار اما با جو افغانستانی‌ستیزی در جامعه ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ مواجه می‌شویم که شاید این پرسش را پررنگ‌تر کند که طی بیش از چهار دهه، حکومت در مقابل این دیگری‌ستیزی چه نقشی داشته است؟ 

رضا معینی می‌گوید: «در یک شهر، قتلی اتفاق می‌افتد. قتل هنوز مشخص نشده، نیروهای امنیتی رژیم اتباع بیگانه را متهم می‌کنند. در هر جامعه‌ای یک ما داریم و یک دیگران؛ بسته به فرهنگ، شرایط جامعه و قانون‌مداری این ما و دیگری تعریف می‌شود. در کتابم این نکته را طرح کردم که وضعیت بحرانی و در بحران این ما و دیگری، وضعیت عادی نیست و تغییر می‌کند. وقتی اتفاق بدی می‌افتد نخستین کسانی‌ که گمان برده می‌شود این عمل را انجام داده‌اند، خودی‌ها نیستند، بلکه آن دیگری مطرح است؛ اما حاکمیتی هم وجود دارد که در چگونگی برانگیختن نفرت نقش دارد.»‌

پایداری مقابل استبداد به رسم موسیقی 

یکی از وجوه پررنگ در رمان آساره‌شمار، نقش موسیقی و ساز کمانچه در فرهنگ موسیقایی لرستان است. در همان ابتدای انقلاب، حکومت نواختن کمانچه را ممنوع کرد. در‌حالی‌که کمانچه بخش بزرگی از زندگی لرهاست و  برای آن‌ها در خانه‌‌ها و محیط‌های خصوصی، هم کمانچه ماند و هم موسیقی. امروز هم اگر در شبکه‌های اجتماعی بگردیم، دختران و زنان جوان بسیاری را می‌توانیم پیدا کنیم که کمانچه به دست گرفته‌اند و اشعار لری را زمزمه می‌کنند. 

در‌ آساره‌شمار، با فرهنگ لرستان و زبان لری آشنا می‌شویم و هم‌زمان که مرگ و زندگی جاری است، با اشعار فولکلور لری و سازها، نقش آن در زندگی، و مقاومتی که برای بقای ساز و آواز صورت گرفته، هم‌گام می‌شویم. 

در پایان مراسم، «بهکامه ایزدپناه»، استاد موسیقی در پاریس، سه‌تار به دست گرفت و ترانه لری «نازارم» [به معنای نازدار من] را خواند و نواخت.


۲۳ آذر ۱۴۰۳

آساره‌شمار منتشر شد!

 آساره‌شمار، روایتی رُمان‌گونه از زندگی، عشق و مبارزه انسان‌هایی است در دهه‌ی پُر زندان و اعدام و جنگ ِ شصت، در شهر خرم‌آباد. این شهر شاید نمایی از ایران باشد در آن سال‌ها.  روایتی عنوان دوم این کتاب مینا و افغان‌ها است. روایتی از کیستی و چرایی خود و دیگری است. طرح اصلی کتاب را که در پشت جلد آمده، خواهرم ژاله زحمت آن را  کشیده است. کتاب را نشر ناکجا در پاریس منتشر کرده است. 

ناکجا در معرفی آن نوشته است :

«کتاب آساره‌شمار اثر رضا معینی، نگاهی داستانی و جذاب به پیچیدگی‌های زندگی مهاجران افغان و شخصیت مرکزی آن، مینا، دارد. این رمان با روایتی گیرا و واقع‌گرایانه، زندگی افرادی را به تصویر می‌کشد که در دل شهری پرآشوب و مملو از تضادهای فرهنگی و اجتماعی، تلاش می‌کنند تا با دشواری‌های زندگی، هویت و جایگاه خود را بیابند. آساره‌شمار داستانی سرراست از زندگی افغان‌های مهاجر است که از لایه‌های عمیق‌تر انسانی پرده برمی‌دارد و تلاش می‌کند ضمن روایت داستانی تلخ و در عین حال پرامید، ابعاد فرهنگی و احساسی مختلف این افراد را به نمایش بگذارد.

در این کتاب، شخصیت‌ها نه‌تنها با دشواری‌های زندگی روزمره‌ی خود، بلکه با هویت، خاطرات و ریشه‌های خود نیز درگیرند.

رضا معینی با استفاده از زبانی شاعرانه و شرح جزئیات، فضای داستان را به‌گونه‌ای خلق کرده که خواننده بتواند به‌راحتی در عمق فضاهای ذهنی و زندگی پیچیده‌ی شخصیت‌ها قدم بگذارد.»


آساره‌شمار با یادی از استاد حمید ایزدپناه 
چون همیشه دست بر موهایی می‌کشد که دیگر سراسر سپید شده است و می‌گوید: تا جایی که چشمانم می‌دید، خواندم، حرف زیاد دارم. ولی حرف‌ها بمانند تا کتاب منتشر شود. چند نکته را برایت نوشته‌ام که اگر خواستی تغییر بده. اما نوازنده و موسیقی‌ و عشق را با سیاست پیوند زدی؟
-        رمان است و از یک روزگار سیاسی استاد .... 
-         می‌دانم داستان است و رویاپردازی. اما هنجارشکنی که روایت کرده‌ای سیاسی است؟
-      در جامعه ما هنجارشکنیِ فرهنگی کمابیش سیاسی است.
-        نه آقا! سیاست بخشی از فرهنگ است، اشتباه شما همه در این بود که برعکس می‌دیدید.
- این را قبول دارم، اما شما می‌گویید تابو شکنی ِ فرهنگی، سیاسی نیست؟ پس آن دبیر جوان شهر ما را که عاشق «چَش سیاهی» و  «سیل آن چشم‌ها» را با زیباترین واژه‌ها سرود از یاد برده‌اید؟ همان‌که می‌گفت: «آن زمان که کسی جرات نمی‌کرد در شهر با همسرش راه برود، من و پروانه نامزد بودیم. عصرها می‌رفتم دنبالش و با هم در خیابان‌ها دست در دست قدم می‌زدیم! شب که می آمدیم خانه، حاج آقا، پدر پروانه ده‌ها پیام گرفته بود که این چه وضعی است؟! چرا این‌ها عقد نکرده‌ دست در دست، در خیابان قدم می‌زنند؟» این تابوشکنی نبود و سیاسی نیست؟
-    حقا که چاغروندی رضا! ولی ای‌کاش این بیانیه‌نویسی برای «بی‌مرزها» را کنار بگذاری و همین‌ها را بنویسی. حیف است که از دیارمان چیزی نگوییم. درباره‌ی شهرمان کتاب زیاد نداریم.
-        آقای ایزدپناه تا وقتی که به گفته‌ی شما در «بی‌مرزها» بیانیه می‌نویسم برای خودم ممنوع کرده‌ام که کارهای شخصی را انجام دهم، ولی این کتاب روزی منتشر خواهد شد. و با اجازه شما عنوان‌اش را “آساره‌شمار“ می‌گذارم. 
-        آفرین، من که هر وقت این شعر را برایت می‌خوانم، می‌گویم شعر رضا!
دوسال پس از کناره‌گیری از گزارش‌گران بدون مرز، آساره‌شمار به زودی منتشر می‌شود و افسوس که استاد نیست تا بخوانند و چون همیشه با نگاهی برابر، نقد کنند و بیاموزانند. یادشان با ماست.