هر آنجا که ستمگری غدار حاکم است و در برابر آن، شکست پشت شکست بهر مردم میشود، ترس، ناامیدی کوچکشمارشدن همیشگی و درماندگی، دست را از دعا بالاتر میبرد و ستمگری دیگر را بهتر از حاکم ستمگر خودی میداند و میخواهد.
در جنگهای چنین شماراسکندرطلبان کم نیست. این گرایش تاریخی به قدمت انسان دارد. شکستطلبی، باوری جهانگیر است و در پهنهی سیاست هم همیشه هواخواهانی داشته و دارد. و گاه تنها از آرزومندی هم فراتر رفته است. تبدیل جنگ به جنگ داخلی و برگرداندن سلاح به سوی «بورژوازی خودی» در جنگ جهانگیر نخست، راهبرد سوسیالدموکراتهای رادیکال در غرب و روسیه بود.
در جنگ جهانگیر دوم، بخش عمده راست و راست افراطی همراهان نازیها بودند که سیاست همکاری را پس از اشغال کشورهایشان از آن میان در فرانسه پیش بردند.
دو اثر ادبی مهم در آن سالها، «در جستوجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست و «در انتهای شب» لویی فردینان سلین، در نگاه و منش برخی شخصیتهای رمان خود با ژرفنگری روانشنگرانهای شکستطلبی را نشان دادهاند.
در تاریخ معاصر میهنمان مهدی اخوان ثالث شاعر فرهیخته در ختم شاهنامه نوشت:
کاوهای نیست امید
کاوه اما از جنس و جنبش مردم بود و اخوان با شناخت از رفقای سابق خود و کاوههایی که آن روزها تیرباران میشدند و برخی دیگر که پشیمان از کردهی خود، برای ضحاک ندامتنامه مینوشتند، آخر شاهنامه را با امید به اسکندر نوشت.
شادمانی شکستخواهان از هر ضربهی دشمن به دشمنی که شکستاش را میخواهد، شادمانی پیروزی خود نیست. این شادی از پیروزی بردشمن غدار در نبردی که او نیز در آن شرکت داشته است، حاصل نشده است. این شادمانی برخاسته از کینهایست در برابر دشمن غدار و برآمده از کوچکشماری سالها ستم و ناتوانی است. شادباش میگویی اما میدانی که مرگ جلاد و سردار نتیجهی نبرد تو و باورت نیست که توانمندی دیگری است که تو شاید کمتر از این دشمن، انساناش ندانی.
اسکندرطلبی در پهنهی اطلاعرسانی فراتر از این نگاه انتقامجویانه است! همیاری دانسته با نابکاری تباهیست. دستکاری حقیقت برای سودبری است. این سودبری گاه منافع مستقیم است و دریافت معاش و گاه فراتر از آن همیاری برای وجود تحقیرشدهای است که زمانی آویزان همین دشمنی بوده که امروز انتقام زمان از دست رفته را از او میگیری!
روزنامهنگار اما همیشه پایبند به حقیقت است این است که در هر جنگی همراه با حقیقت نخستین قربانی است. روزنامهنگار انسانی است که دانستن را برگزیده است تا حق دانستن برای انتخاب را پشتیبان باشد. حق دانستن مردم و هم سودی همگانی که در سوگیری دولتها نمیگنجد.
امروز ماییم و دو نظام جنایتکار که ویرانگری چنگ را به مردمهای خود تحمیل میکنند. در تباهی جنگ، هیچکس سزاواتر از دیگری نیست. با جنگ و ویرانی هیچبنایی ساخته نمیشود که کژ به ثریا نرود!
باری و بههر روی، اسکندرخواهی در تاریخ تلخ و پُر از تباهی جنگها در جهان، هیچگاه چاره نبوده و جز بدنامی حاصلی دیگر نداشته است.

